آرتین رفت و اشکانم رفت بالا بخوابه. منم روی کاناپه لم دادم. داشتم تلویزیون تماشا میکردم چشمام سنگین شد گفتم تا آرتین بیاد و والیبال شروع بشه یکم بخوابم. نمیدونم کی خوابم برد و آرتین کی…
مامان از لباسم خیلی خوشش اومد و راضی بود همینطور از کفشم. خودمم خوشم اومد. فردا باید یکم سنجاق سر بگیرم تا بتونم موهامو جمع کنم. ساعت ده صبح بود که مهندس زنگ زد که دیرتر…
همهی ما به دنبال یک زندگی شاد و موفق میگردیم، به حدی که گاهی اوقات به نظر میرسد بهترین بخشهای زندگی خود را در جستجوی راز زندگی شاد میگذارنیم. مثل اینکه خوشبختی همیشه به اندازهی یک…
یک عصر تابستانی و من در حال قدم زدن تو خیابون که ناگهان یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش…
در این مقاله به چندتا از جذابترین انیمشین هایی که گرافیک بالایی هم دارند اشاره میکنیم،باما همراه باشید سریال و فیلم بچه رییس بچه رییس،کارتونی با موضوع بچه ای که از شرکت بچه امده و…
ته مانده نسکافه توی لیوان کاغذی ام کناری گذاشتم و برای بار صدم به همشهری رو به رویم خیره شدم .. فایده ای نداشت.. انگار که من داشتم خودم را گول میزدم، این موقع سال با…
اموزش امنیت وردپرس برای تکنسین ها اگر مواردی که تا بحال گفته شده، را انجام دهید؛ تا حدود مطلوبی امنیت سایت وردپرسی را تامین کردید. اما می توانید امنیت وردپرس را بیشتر کنید. برخی موارد نیاز…
افزایش بازدید سایت امروز قصد داریم اساسی ترین مشکل هر وب مستر و صاحبین وب سایت ها که همان افزایش بازدید هست را با 10 ترفند که اگر آنها را طی مدت 6 ماه رعایت کنید بازدید فوق العاده ای خواهید…
(تمامی سازمان ها ووقایع در این داستان غیرواقعی و براساس تخیلات نویسنده میباشد) نمیدونم اون یارو با خودش چی فکر کرده بود فکر کرده بود اگه منو شام مهمون کنه حکم دادگاهو عوض میکنم واقعا نمیدونم…
مصریان باستان به دنیای بعد مرگ معتقد بودند، تا حدی که از زندگی دنیوی بیشتر برایشان اهمیت داشت و مراسم ویژه ای را نیز برگزار می کردند زندگی بعد از مرگ در مصر باستان مراسم مربوط…
یک هفته ای هست که از برگشتنمون از محمودآباد می گذره. آرتین و مهندس با هم رفتن و اینبار من و اشکان نرفتیم. چون قراره امروز از ویلای سام بازدید کنیم تا تغییراتی که می خوادو…
قبل از رفتن به شرکت لباس و کفش و لوازم آرایشمو توی ساک دستی گذاشتم و به مامان گفتم: مامان امروز عصر سام مهمونی داره. بابا که هنوز خونه بود گفت: آره راستی گفته بود بهت…