غرور | بیگول
  • خدمات ما
  • 0

    غرور

    چه سخت است، در چند قدیمیش باشی و فاصله ات از او به اندازۀ فرسنگ ها باشد.

    چه سخت است، فراز و نشیب تک تک کلمات را میان اقیانوس صدایش بشنوی و نتوانی غرق شوی.

    دلتنگم، دلتنگ مهربانی نگاهش. من افسوس میخورم در هر لحظه از زندگیم؛ گاه دچار تنفر میشوم، متنفر میشوم از غرورم، از غروری که فاصله انداخته. از غروری که بالا برد وجودم را و به زمین زد احساسم را.

    من هنوزهم با دیدنش افسوس میخورم، پاهایم سست میشوند و احساساتم  مطلاتم؛ غرورم سربلند میکند و احساسم به اجبار زانو میزند. اما چه ناامیدانه، که غرور دیکتاتورم همیشه و همیشه پیروز میشود.

    غم نشسته در وجودم را هیچکس درک نمیکند، حتی خود او. چه کسی از گریه های شبانه ام خبر دارد. چه کسی میداند، دریای مغرور سحرگاه؛ در شب چه طلاتمی را پشت سر گذاشته.

    من خسته شدم. خسته از لحظه ها، اما به حکم غرور دوباره ایستاده ام، هزاران بار ترک خوردم؛ ولی سربلند میکنم. هر لحظه در تاریکی شب پرم از افسوس و اشک، ولی دگربار به تکرار ایستاده ام.

    غرورم، این ویژگی تنفر انگیز. همواره نجاتم داده، شاید باید گفت؛ من مدیون این غرور کهنه ام. غرور کهنه ای که با تمام ترک خوردگی هایش سرپایم نگه داشته.

    صفحات زندگی یکی پس از دیگری ورق میخورند. گاه آنقدر کند،که خواندن کلمات برایت زجر آور می گردند و گاه آنقدر تند که تو باز میمانی از دیدنشان…..

    دفتر زندگی هریک از ما، همچون دریا بیکران است و ما همچون قایق چوبی در دل این پهنۀ وسیع اسیریم. گاه امواج آنقدر سهمگین میشوند که تا مرز غرق شدن میرویم، آنقدر نزدیک میشویم که حتی پس از پایان طوفان نیز از درخشش آفتاب زندگانی لذت نمیبریم.

     

     

     

    [xyz-ips snippet=”share”]

    برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
    پشتیبانی