بنویس تا اتفاق بیفتد .. | بیگول
  • خدمات ما
  • 0

    بنویس تا اتفاق بیفتد ..

    تاثیر نوشتن در زندگی ..
    روزی روزگاری در یک شهر کوچک پسری به نام محسن زندگی می کرد . محسن با درس به قول معروف چون جن وبسم الله بود وهرروز دفترچه کوچکش راباز کرده وباخطی که چنگی به دل نمی زد می نوشت من حاضرم هرروز با گریه وناله از بی پولی و.. به امام زاده محل بروم اما به مدرسه ای که کلاسش چون قبر برایم تاریک است نروم
    محسن هرروز با گریه به مدرسه می رفت ودر کلاس هم به ساعت چشم می دوخت که زمان تمام شدن کلاس برسد واو از این عذاب دردناک فرار کند ..
    سال ها می گذشت و آقا محسن حرف هایش را در دفرچه اش می نوشت تا روزی رسید که او به ۵۰ سالگی پا گذاشت
    آن روزها برای محسن دردناک بود انقار هرچه نوشته بود به واقعیت پیوسته!
    روز دوشنبه به مسجد رفت وباصدایی که همه را آزرده کرده بود فریاد زد خدایا غلط کردم .. وقتی شب به خانه اش برگشت به دنبال دستمالی گشت که دفترچه بچگی اش را پیدا کرد او اول به خاطر نیاورد ولی باباز کردن آن فهمید ..
    اشک های کودکی اش به چشم می خورد او الآن اوضاع بدتری از آن موقع داشت
    باز صدای ناله اش بلند شد آن شب صدای زوزه ی گرگ به گوش نمی رسید فقط همه ی شهر از صدای محسن پر شده بود ..
    این طور که پیش می رود محسن آرام نخواهد گرفت ?او با دیدن نوشته های کودکی اش درد دلش تازه تر می شد کاش آن روز های این دعاهارا نمی کرد آری حرف های روانشناسان واقعیت داشت او تابه حال باور نمی کرد ..
    در حالی که محسن از گرسنگی وتشنگی به خود می پیچید خوابش برد ودر خواب صحرای بزرگی را دید که با باریدن قطره ای تمام صحرا سیراب شد باور کردنی نبود !
    او بلند شد و به سوی دفترچه اش دوید نوشت من از این حال در خواهم آمد ..
    ناگهان بر دلش افتاد به مسجد برود او رفت اما اشک هایش تمام صورتش را پر کرده بود ..
    ناگهان کسی از ماشینی که همیشه آرزو ی محسن بود پیاده شده وداخل شد آرام به محسن نزدیک می شد و باصدای معمولی به محسن گفت :(( من برای کارخانه ام یک کارگر نیاز دارم آیا مایلید از فردا شروع به کار کنید ؟)) این باور کردنی نبود محسن بسیار خوشحال شد واشک هایش را پاک کرده و باصدای بلند گفت :(( آری حتما ))
    از کار او دوماهی نگذشته بود که صاحب کارش حقوقش را دوبرابر کرد ..
    زندگی آقا محسن دچار تحولاتی زیادی شده بود اوفهمید که با نوشتن می توان به آرزو های خود رسید ..
    او همه آرزو های خود رانوشت و مشاهده گر برآورده شدن تمام آرزو های خود شد ..
    # آریا _ علیمحمدی

    [xyz-ips snippet=”share”]

    برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
    پشتیبانی