دسته بندی
خدمات ما
- الهام
هر ذهنی دنیایی داره و هر دنیا یک داستان متفاوت.
بعضی مواقع خیلی از اتفاق هایی که اطراف ما می افته از طرف خیلیا نادیده گرفته میشن، اما کسایی هستن که به پیشامد ها حوادث و یا حتی چیز های معمولی مثل افتادن یک برگ از درختی به چشم یک ایده نگاه میکنن.
تنها کاری که باید انجام بدید اینه که به اطرافتون بیشتر توجه کنید، هر چیزی توی این دنیا میتونه الهام بخش شما باشه.
شاید به نظرتون سخت بیاد ولی فقط یکم تمرین و دقت نیاز داره.
از خخودتون یک ازمونی رو بگیرید
به عنوان مثال من یه موضوع به شما میدم
ایستگاه مترو!!
این ساده ترین ایده هست که میتونید بزرگ ترین نوشته هارو ازش بسازید.
من خودم کتاب هایی که چاپ کردم در ژانر علمی تخیلی یا ادبیات فانتزی بوده.
داستانی که از یک ایسگاه مترو به ذهن من میرسه از جنبه تخیلی این هستش:
(( آن روز زمانی بود که دنیای ما به آخر رسید.
به تازگی بخش جدیدی در ایستگاه مترو درحال تاسیس بود، مسیر زیر زمینی جدید به بخش های مختلفی از شهر راه داشت و مردم از این موضوع خوشحال بودند اما اتفاقی که درون آن ایستگاه افتاد همه چیز را تغیر داد.
در ابتدا کارگران و سنگ تراشان به شکل مرموزی گم میشدند بدون آن که حتی اثری از آنها باقی بماند.
بعد از آن زمین لرزه ها شرو شدند، انها درون زمین بودند. موجوداتی که انسان ها خانه هایشان را با حفاری تونل های پیچ در پیچ نابود کرده بودن از خواب بیدار شده بودند.
هیچکس انهارا ندید و حتی نمیدانست که چه جور موجوداتی هستند.
ما اسمشان را انتقام نامیدیم.
انتقام زمین از انسان ها.))
از جنبه عادی و معمولی:
(( سنم لباس هایی کهنه اما تمیز داشت، دلش نمیخواست که مردم از او دوری کنند زیرا به انها نیاز داشت، نیاز داشت تا با انها ارتباط برقرار کند و گلسر های پروانه ای شکلش را به انها بفروشد.
به تازگی سرما خورده بود زیرا لباس های بی جان و پوسیده اش توانایی نگهداری او از سرمارا نداشتند و تب شدیدی داشت.
مجبور بود همیشه خودش را از بازرس های مترو مخفی نگه دارد و این سخت ترین بخش ماجرا بود.))
داستان الهامی شما چیه؟
