تپش قلب | بیگول
  • خدمات ما
  • 0

    تپش قلب

    بهاری که دیدمت خوب یادمه. تو ایستگاه قطار. وقتی اون طرف ریل ها مسیر نگاهمون به هم گره خورد. وقتی بهم خندیدی و با پررویی تمام گفتی: چه چشم های قشنگی داری!
    اون روز سرم رو پایین انداختم و نگاهم رو از نگاهت گرفتم. ولی قلبم پیشت جاموند. پیش پسر مو مشکی ای که با چشمای خمارش بهم خیره شده بود.
    دو روز بعد که توی پارک نزدیک خونمون جلوم با یه شاخه گل رز زانو زدی و اسمم رو صدا زدی برام مهم نبود چقدر گشتی تا اسمم رو پیدا کنی یا اینکه چقدر گشتی تا پاتوق همیشگیم رو که نیمکت قرمز رنگ زیر درخت کاج پارک بود پیدا کنی. من با همون نگاه اول عاشقت شده بودم.
    – میشه از این به بعد مال من باشی؟
    حرکت لب هات رو برای گفتن تک تک کلمات این جمله هنوز یادمه. همون جا بود که با سرخ شدن گونه هام خندیدی. و وقتی دیدی یواشکی بهت خندیدم، توی چشم هات معنی زندگی رو دیدم. چشم های سیاه و درخشانی که مثل آسمون شب پرستاره بودن. همون لحظه توی دلم گفتم: میخوام تا آخر عمرم به این آسمون خیره بشم.
    تمام ماه بعد ، تو همیشه کنارم بودی‌ . تمام رز هایی که سر هر قرار برام میگرفتی رو خشک کردم. تمام نامه هات رو توی صندوق کوچیک زیر تختم قایم کردم . و  تمام حرف های قشنگت و تک تک کلمه های عاشقانه ات رو  توی صدوقچه ی دلم نگه داشتم.
    از بین تمام حرف هات یه جمله رو هیچوقت یادم نمیره….برام خیلی خاص بود. روزی که توی بارون از خونه فرار کردم، جایی برای رفتن نداشتم. از سرمای پاییز پناه آوردم به آغوش گرم تو. و وقتی گفتی : قلبم فقط واسه ی تو میتپه ، این جمله روی قلبم حک شد…نه…توی وجودم حک شد. چهره ی نگرانت رو هیچوقت یادم نمیره وقتی با درد شدیدی که توی قلبم پیچید روی زمین افتادم. صدای نگرانت توی گوشم بود وقتس اسمم رو فریاد زدی
    خوب یادمه وقتی توی بیمارستان چشم هام رو باز کردم اولین کلمه ای که گفتم چی بود.اسم تو.
    و چقدر دلگرم کننده بود که صدای آرامبخش تو اولین چیزی بود که شنیدم: من اینجام عزیزم.
    موج نگرانی رو توی چشم هات می دیدم وقتی دکتر گفت به پیوند قلب احتیاج دارم. تمام اون سه ماهی که با دلهره پشت سر گذاشتم ، تو کنارم بودی. همیشه. هر لحظه…هردقیقه…باهر تپش قلب ضعیفم.

    وقتی تلفنم زنگ خورد و شماره ی تو  رو روی اون دیدم مثل همیشه از خوشحالی هول شدم. ولی…
    -شما آشناشون  هستید؟
    – ب..بله‌‌…یعنی نه…نامزدشم.
    – ایشون تصادف کردن . حالشون اصلا مساعد نیست. خودتون رو زود برسونید بیمارستان….
    فقط سیاه شدن دنیا رو یادمه. معمولا وقتی بعد از قلب دردم به هوش می اومدم هنوز قلبم درد میکرد. ولی اینبار فرق داشت. دردی رو احساس نمیکردم. با فریاد بلند شدم. انگار اون لحظه هیچ کلمه ای بجز اسم تو رو بلد نبودم.
    اما اینبار تو اونجا نبودی. بجای صدای گرم تو صدای خواهرت بود. چشماش سرخ بود. دستش رو جلو آورد و آروم روی قلبم گذاشت.
    – نگران نباش …. همینجاست.
    و تو راست میگفتی. قلبت الان فقط برای من میتپه

    [xyz-ips snippet=”share”]

    برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
    پشتیبانی