هرچقدرهم آدم به تنهایی هایش دو دستی بچسبد و به خودش نهیب بزند که حالش خوب است
هرچقدر هم که روزهایش سرشار از حس زندگی باشند و از کنار خودش بودن لذت ببرد
یک جایی می ایستد و به ثانیه هایی که میگذرند خیره نگاه میکند و میفهمد او هم بالاخره به دیوانه بودن با کسی نیاز دارد،
تاکی دور سر خودش بچرخد و بگوید حالم خوب است…
خب معلوم است آدم خسته میشود زندگی اش خالی میشوند
و در می یابد یک جایی باید قلبش را به کسی گره بزند که بتواند دیوانه بودن با اورا تجربه کند،در دنیای دیگر..
[xyz-ips snippet=”share”]